نشریه الکترونیک جهان گردش- هنگامی که برخاستم از ایران ویرانه ای ساخته بودند و از مردم کشورم، بردگانی زبون، سپاه من نشان بزرگی و رشادت ایرانیان در طول تاریخ بوده؛ سپاهی که تنها به دنبال حفظ کشور و امنیت آن است.
دوران خردسالی کورش کبیر را هاله ای از افسانه ها در برگرفته است. افسانه هایی که گاه چندان سر به ناسازگاری برآورده اند که تحقیق در راستی و ناراستی جزئیات آنها ناممکن می نماید. لیکن خوشبختانه در کلیات، ناهمگونی روایات بدین مقدار نیست.

از طالع مسعود کورش کبیر و از آنجا که خداوند اراده ی خود را بالا تر از همه ی اراده های دیگر قرار داده، زن میتراداتس در غیاب او پسری می زاید که مرده به دنیا می آید و هنگامی که میتراداتس به خانه می رسد و ماجرا را برای زنش باز می گوید، زن و شوهر که هر دو دل به مهر این کودک زیبا بسته بودند، تصمیم می گیرند کورش را به جای فرزند خود بزرگ کنند. میتراداتس لباس های کورش را به تن کودک مرده ی خود می کند و او را، بدانسان که هارپاگ دستور داده بود، در بیابان رها می کند.

کورش کبیر تا ده سالگی در دامن مادرخوانده ی خود پرورش می یابد. هرودوت دوران کودکی کورش را اینچنین وصف می کند : « کورش کودکی بود زبر و زرنگ و باهوش،‌ و هر وقت سؤالی از او می کردند با فراست و حضور ذهن کامل فوراً جواب می داد. در او نیز همچون همه ی کودکانی که به سرعت رشد می کنند و با این وصف احساس می شود که کم سن هستند حالتی از بچگی درک می شد که با وجود هوش و ذکاوت غیر عادی او از کمی سن و سالش حکایت می کرد. بر این مبنا در طرز صحبت کورش نه تنها نشانی از خودبینی و کبر و غرور دیده نمی شد بلکه کلامش حاکی از نوعی سادگی و بی آلایشی و مهر و محبت بود.

بدین جهت همه بیشتر دوست داشتند کورش کبیر را در صحبت و در گفتگو ببینند تا در سکوت و خاموشی. از وقتی که با گذشت زمان کم کم قد کشید و به سن بلوغ نزدیک شد در صحبت بیشتر رعایت اختصار می کرد،‌ و به لحنی آرامتر و موقرتر حرف می زد. کم کم چندان محجوب و مؤدب شد که وقتی خویشتن را در حضور اشخاص بزرگسالتر از خود می یافت سرخ می شد و آن جوش و خروشی که بچه ها را وا می دارد تا به پر و پای همه بپیچند و بگزند در او آن حدت و شدت خود را از دست می داد.

کورش کبیر در واقع به هنگام تمرین های ورزشی، از قبیل سوارکاری و تیراندازی و غیره، که جوانان هم سن و سال اغلب با هم رقابت می کنند، او برای آنکه رقیبان خود را ناراحت و عصبی نکند آن مسابقه هایی را انتخاب نمی کرد که می دانست در آنها از ایشان قوی تر است و حتماً برنده خواهد شد.
کورش وقتی هم مغلوب می شد نخستین کسی بود که به خود می خندید. از آنجا که شکست های کورش در مسابقات وی را از تمرین و تلاش در آن بازیها دلزده و نومید نمی کرد، و برعکس با سماجت تمام می کوشید تا در دفعه ی بعد در آن بهتر کامیاب شود.

کورش کبیر پس از نخستین فتح بزرگ خویش، نخستین جوانمردی بزرگ و گذشت تاریخی خود را نیز به نمایش گذاشت. استیاگ – همان کسی که از آغاز تولد کورش همواره به دنبال کشتن وی بوده است ـ پس از شکست و خلع قدرتش نه تنها به هلاکت نرسید و رفتارهای رایجی که درآن زمان سرداران پیروز با پادشاهان مغلوب می کردند در مورد او اعمال نشد، که به فرمان کورش توانست تا پایان عمر در آسایش و امنیت کامل زندگی کند و در تمام این مدت مورد محبت و احترام کورش بود. بعدها با ازدواج کورش و آمیتیس ( دختر استیاگ و خاله ی کورش ) ارتباط میان کورش و استیاگ و به تبع آن ارتباط میان پارسیان و مادها، نزدیک تر و صمیمی تر از گذشته شد. ( گفتنی است چنین ازدواجهای درون خانوادگی در دوران باستان – بویژه در خانواده های سلطنتی – بسیار معمول بوده است). پس از نبردی که امپراتوری ماد را منقرض ساخت، در حدود سال ٥٤٧ ( ق.م )، کورش به خود لقب پادشاه پارسیان داد و شهر پاسارگاد را برای یادبود این پیروزی بزرگ و برگزاری جشن و سرور پیروزمندانه ی قوم پارس بنا نهاد.
و اما منشور کورش کبیر

در مورد آنچه کورش پس از فتح بابل انجام داده است، سند ی به دست آمده که به استوانه ی کورش معروف است. استوانه ی کورش کبیر در خرابه های بابل پیدا شده و اصل آن در موزه ی بریتانیا نگهداری می شود. این استوانه را باستانشناسی به نام هرمزد « رسام » در سال ۱۸۷۹ میلادی پیدا کرده است. بخش بزرگی از این استوانه اینک از بین رفته است ولی بخشی از آن که سالم مانده است سندی مهم و تاریخی است مبنی بر رفتار جوانمردانه ی کورش کبیر با مردم شهر تسخیر شده ی بابل و نیز یهودیانی که در اسارت آنان بودند. گوینده ی خط های آغازین این نوشته نامعلوم است ولی از خط بیست به بعد را کورش کبیر گفته است.

@abharshenasinooriran

@mirasfarhangiabhar

@jahanegardesh

بدون دیدگاه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.