سفربياد ماندني كوير نائين ، انارك، خور و بيابانك ، مصر ، بياضه، گرمه و فرح زاد
موضوع : سفري بسيار جذاب همراه با راهنمايان و استادان در كوير مركزي ايران
طبق اعلام يكي از همكاران راهنما بنام خانم الهام خادم حسيني كه اتفاقا” با تجربه هم بود و اعلام اين سفر از طريق جلسات هفتگي انجمن به اطلاع همكاران رسيد .در آخر وقت پنج شنبه ساعت 10 شب با بقيه گروه در ميدان ونك اول ملاصدرا قرار گذاشتيم . با كمي تأخير سوار اتوبوس شديم. راننده آدم با تجربه اي بود بنام آقاي نجفي كه در تورهاي ورودي سابقه زيادي داشت. اتوبوس بسيار مرتب و راننده با تجربه و خانمشان از آژانس ارگ جديد همراه گروه بودند و همه چیز از قبل كاملا از برنامه ریزی درست و همآهنگ شده بود. و خانم حسيني راهنماي گروه كه آدم توانائي هم بود گروهی از راهنمایان تور و بقيه هم افرادي بودند كه به تاريخ كشورمان علاقه مند بودند.چند خانم پزشك با خانواده هايشان در گروه بودند . سرپرست كروه آقاي دكتر مومني استاد زمين شناسي و تاريخ دان و همينطور خانم وحيدي گويدده راديو فرهنپ هميار گروه بودند و هر از گاهي با قطعات زيباي ادبي و با اشعار زيباي از فردوسي بزرگ يا مولانا و.ساير شعرا ، گوش نوازي ميكردند اقاي مومني هم كه هر از گاهي كه لازم بود و يا از هر شهري عبور ميكرديم توضيحات جاليي از آن منطقه ارائه ميكردند كه براستي كم نظير بود. تمام شب در راه بودم و هيچ توقفي نداشتيم فقط براي دستشوئي 2 نقطه ايستاديم و صبح با طلوع زيباي آفتاب كويري خود را در انارك يافتيم. پس از اقامتي كوتاه مجددا براه افتاديم ، حدود نيم ساعت ديگر به روستاي نصرآباد رسيديم در اول روستا تابلوئي بچشم ميخورد كه نوشته شده بود به مهمانسراي فانوس نصرآباد کویر مصر خوش آمديد. وسايل را برداشتيم و به منزل بسيار نقلي ولي زيبا وارد شديم آقاي اسلامي و برادران با چهره ای باز و کاملا صمیمانه ضمن خوش آمد گوئي صبحانه بسيار خوب و كاملي از انواع و اقسام مختلف را آماده كرده بودند. پس از صرف صبحانه با اتوبوس وارد روستائي بنام گرمه شديم كه آقاي مازيارآل داود خانه مادريش را بازسازي كرده بود و پذيراي ميهمانان داخلي و خارجي شده بود و من او را در يكي از سيمينارهاي سازمان ميراث فرهنگي در تهران ديده بودم و يك آشنائي مختصري داشتم روستا بسيار زيبا بود اول به ديدن چشمه آبي كه از زير يك كوه آهكي طبق گفته آقاي مومني بازديد كرديم.

چشمه پرآب و نياز اهالي و دام ها و مزارع كشاورزيشان را تأمين ميكرد زندگي و امورات روستانشينان از راه فروش وسايل دست باف سبدهاي حصيري و انواه مرباجات و حتی ترشیجات و دامداري ، که هر كدام چند تا مرغ و پرورش نخل خرما و كشت يونجه و ساير علوفه ها ميگذشت. هر وقت چشمشان به مسافر مي افتاد خيلي سريع بساط صنايع دستي و سبد و ساير محصولات از قبيل خوراكي هاي خانگي را بازار ميكردند. اتفاقا گروه ما خوب خريد كرد. يادم رفت بگويم كه طلوع آقتاب كويري بسيار زيبا و بي نظير بود به اعتقاد من كوير زيباتر از درياست. پس از اينكه در كنار چشمه روستای گرمه عكس هاي دسته جمعي گرفتيم بما خبر دادند كه آقا مازيارآل داود همان شخصي كه از خارج از كشور به وطن برگشته و با همسر اسپانيائي خود آماده پذيرائي از ماست. باتفاق گروه وارد خانه بسيار نقلي كه در زمان قاجار ساخته شده بود وارد شديم مازيار در بيرون درب منزل منتظر ما بود و خوش آمد گفت نكته جالب اينكه مازيار مدتي در اسپانيا زندگي كرده و در همانجا هم ازدواج كرده و خانمش را هم با خود به ايران آورده و در همان روستا زندگي ميكنند. خانه بطرز زيبائي از همان نوع حياط های مرکزی قاجاری و طبيعي آراسته شده بود. و حتي يك نفر هم در اين پذيرائي ها به او كمك ميكرد با چائي و خرماي محلي پذيرائي شديم. او در يك اصطبل كوچك كه از چند نفر شتر و چند رأس بز كه از شيرشان استفاده ميكرد و حتي يك ماديان در جلوي منزل شكل گرفته بود . حدود 2 ساعتي صحبت هاي مازيار و بازديد گروه در روستاي گرمه و خريد از روستائيان گذشت و براستي زمان را نفهمديم واقعا” خوش گذشت و يادم رفت كه بگويم در روستا يك قلعه مخروبه از زمان ساسانيان باقي مانده كه تا 40 سال پيش هم اهالي از آن براي انباري مواد غذائي مثل ترشي ، مربا ، و ساير توليدات كشاورزي و خانگی مثل انار و يا..و ابزار وسايل كارشان استفاده ميكردند و يك نفر قلعه بان در آنجا مستقر بود و بابت نگهداري وسايل اهالي مبلغ كمي دريافت ميداشت . مجددا به روستاي نصر آباد براي صرف نهار برگشتيم در بين راه از خور و بيابانك بازديد كرديم كه بسيار زيبا بود. بنظر من كوير خيلي زيباست و حتي از جنگل و دريا هم زيبا تر است. هوا عالي بود 21 درجه و روي رمل ها انگار نقاشي كرده بودند. از هتل بالي در بيابانك بازديد كرديم هتل بطرز سنتي بازسازي شده بود.

و واقعا زيبا بود.و مدير اصلي حضور نداشت ، شخص ديگري بما خوش آمد گفت و وقتي فهميد كه ما راهنما هستيم از ما خواست كه ما ميهمانان داخلي و خارجي را به هتل ايشان ببريم. در طول مسير بازديدي ذاشتیم از يك محلي كه به آن لبه آب بمعني كنار آّب قنات كه اهالي در آنجا زنان روستا ظرف ها و لباس هايشان را مي شستند ، این قنات تا دهنه رسیدن به آب كه حدود 20 پله تا پاي آب فاصله داشت ، آب مايل به گرم بود و جالب تر اينكه نوعي ماهي قزل آلا در آنجا ديده ميشد و اهالي ميگفتند كه اگر اين ماهي ها نباشند آب دچار دگرگوني و مشكل ميگردد و حتي براي امور پزشكي از اين ماهي ها استفاده ميكنند از جمله زردي يرقان.. بالاخره به روستاي نصر آباد به مهانمانپذير روستائي فانوس كويربرگشتيم. آقاي اسلامي و برادران از ما با يك نهار بسيار خوشمزه شامل خورشت قیمه محلي كه با گوشت شتر پخته شده بود پذيرائي كردند كه واقعا مورد استقبال گروه قرار گرفت . بعد از ظهر پس از استراحت مختصري در نزديكي هاي خور و بيابانك به كنار درياچه نمك كه خشك شده بود رفتيم . كه كوير نمك خيلي زيبا بود پس از يك بارندگي مختصر هنوز خشك نشده بود ، بنظر ميرسيد انگار که خداوند در اينجا نقاشي كشيده ، پلاگونها بشكل هاي هندسي نقش ها و اشكال هندسي زيبائي ترسيم شده بود مثل چند ضلعي ها و البته هر شكل با شكل بغلي فرق داشت ولي واقعا بي نظير بود هوا كم كم تاريك ميشد غروب آقتاب كويري هم زيباست كه دوستان همه با دوربين ها لحظه ها را شكار كردند و هر كدام هم زيباترين عكسها را بهم نشان ميدادند شب در كنار آتش و آواز دسته جمعي صفاي خوبي داشت حس خوبي در كنار هم بودن و خصوصا” اينكه تقريبا همگي اعضاي گروه آدم هاي فرهنگي هستند. به همگي دست ميداد. تا پاسي از شب گذشته در كنار درپچه نمك بوديم و سپس به ميهمانسراي فانوس كوير برگشتيم و شام محلي بنام كشك آب خوشمزه داشتيم. مجددا در كنار كرسي قطعات ادبي و شعر خواني داشتيم . يادم رفت بگويم موقعي كه وارد خانه آقاي اسلامي شديم با يك خانم فرانسوي روبرو شديم كه پياده ايران را طي كرده بود و قرار بود ادامه مسير بدهد و تا پاكستان هم برود و تازه به اينجا رسيده بود اينطور بما گفت كه سفر را با همسرش شروع كرده ولي شوهر ايشان در تبريز دچار مشكل ميشه و به فرانسه برميگرده و ايشان بتنهائي ادامه مسير ميدهد. از اينكه همه اعضاء گروه زبان انگليسي صحبت ميكنند خوشحال بود و ميگفت در اكثر كشور ها كمتر افراد نگليسي صحبت ميكنند ولي در ايران از هر 5 نفر 2 نفر انگليسي بلدند كه اين خود جاي رضايتمندي براي تورسيت هاي خارجي است.. اطاقها فقط تعمير و بازسازي شده بود ما هم بسبك همان روستائيان در اطاق ها خوابيديم. آقايان با هم و خانم ها هم باهم. من باتفاق دكتر مومني ساعت 6 با صداي خروس از خواب بيدار شدیم و بدليل علاقه به پياده روي حدود 5 الي 6 كيلومتر پياده رفتيم و از چند آب انبار متروكه بازديد كرديم و در كوير براي جلوگيري از پيشروي ماسه هاي روان كه گاه باعث ميشد روستائي زير شن هاي روان مدفون گردد. طاق كه نوعي درختچه کویری یا بیابانی و درخت گز كه پوست آن قهوه اي رنگ ميباشد كاشته شده بود كه كاملا هم موثر بود و در كنار روستا درخت هاي سنجد كه مخصوص كوير و در حقيقت ديوار روستا را تشكيل ميداد بچشم ميخورد ، پس از صرف صبحانه و گرفتن دوش با گروه راهي روستاي مصر شديم. در بين راه آقاي دكترمومني از اتفاقي كه براي يكي از همكارانشان در چند سال قبل افتاده بود و انتقال تجربياتشان در كوير صحبت كردند توصيه كردند در كوير حتما” كبريت و آئينه و آب همراه داشته باشيد حتما” با هم و راهنماي محلي حركت كنيد قبل از شروع به پياده روي ليموي ترش تازه مصرف كيند كه جهت جلوگيري از مار گزيدگي كاملا” موثر و تا رسيدن به پزشك و معالجه موثر است چون پادزهر مار و یا گزنده دیگر توليد ميشود.. براستي شما ميدانيد چرا اين روستا مصر نام گرفته و يا وجه تسميه آن چيست ؟ برايتان ميگويم. علي ساربان از اهالي مصر اينطور بيان ميكرد ، در زمانها گذشته شايد 90 سال پيش فئودالي در اين روستا زندگي ميكرد كه نام او يوسف بود وی جهت كار كشاورزي با خشك و يا كم آب شدن قنات مجبور به حفر چاه ميگردند با همان موتور هاي ديزلي انگليسي ، پس از چند سال بهره برداري مجددا سفره هاي زيرزميني آب پائين تر ميرود در نتيجه يوسف فئودال مجبور ميشود چاه را عميق تر نمايد. و بدين ترتيب نام روستا بين اهالي همجوار روستاي يوسف و يا به روستاي چاه دراز لقب ميگيرد. از آنجائيكه آقا يوسف از اين نام خوشش نميآمده از اهالي ميخواهد از اين ببعد نام اين روستا را مصر بگذارند.
زيرا كه نام وي يوسف و داستان يوسف پيامبر نيز در سرزمين مصر اتفاق افتاد بدين لحاظ از آن ببعد اين روستا نام مصر بخود گرفت و همه به گفته يوسف فئودال احترام گذاشتند و مصر صدا كردند ، جالب تر اينكه ارباب دستور ميدهد در وسط روستا خيابان عريضي بطول حداقل 500 متر احداث نمايند اهالي در آنزمان به وي ميگويند روستاي ما كوچك ميباشد و نياز به اين خيابان عريض و طويل نيست. در جواب اظهار ميدارد كه در آينده اي نزديك اينجا معروف و شلوغ ميشود. جالب اينكه اين پيش بيني درست از آب درآمد. در آن روستا در لحظه ورود ما حداقل 2 الي 3 اتوبوس گردشگري وجود داشت و 2 الي 3 تا هم ميني بوس پارك بود. از قبل براي شتر سواري با علي ساربان هماهنگ شده بود. تعدادي از مسافران گروه سوار شدند و بقيه هم براي اينكه از هم جدا نشويم بدنبال شترها حركت كرديم. در بين راه نيز تعدادي پياده و تعداد ديگري سوار شدند پياده روي در كوير بسيار لذت بخش بود تا اينكه به يك دسته چادر كمپ رسيديم . ظاهرا كسي در چادرها كسي نبود ، به روستاي فرحزاد منزل برادران طباطبائي رسيديم. ضمن خوش آمدگوئي با چائي و ميوه از ما پذيرائي كردند. خانه آقايان طباطبائي ها مربوط به زمان زنديه بوده ولي بطرز زيبائي بازسازي شده بود بمحض ديدن ايشان برادر بزرگتر وي را شناختم چرا كه در يكي از مراسم هاي ميراث فرهنگي وي را ديده بودم. توضيح داد كه منزل پدر را با رضايت والدين كه در قيد حيات بودند تعمير و بازسازي و در اختيار گردشگران قرار داده بود. در همين زمان از ما عذر خواهي كرد و يك مرتبه صداي داد و فرياد و عصبانيت آقاي طباطبائي بزرگ بگوش رسيد ، كنجكاوي ما را به جلوي درب منزل كشاند ، ايشان با همان گروه كه شب گذشته را در بيابان چادر زده بودند اعتراض داشت آنها به ماشين هاي مخصوص پايه بلند و ظاهرا” از طريق اينترنت همديگر را پيدا كرده بودند برخورد كرديم ، اعتراض اين بود كه شما ها با اين ماشين ها مدل بالا و خيلي گران كه در روستا جولان ميدهيد باعث بلند شدن گرد و خاك ميگرديد و اين گرد وخاك به روي علوفه هاي مزارع ما مي نشيند و دام هاي ما ديگر از اين علوفه ها نميخورند اولين ضرر به جامعه ميزبان محلي ، در هر صورت گروه بدون توجه به اعتراض آنان به كار خودشان ادامه ميدادند و ظاهرا در گروه چند مسافر آلماني ، لهستاني ، و افريقائي بودند كه با هم از طريق اينترنت تماس داشتند. كه اين موارد بايد از طريق جرايد و رسانه ملي و فراگير به اطلاع وآگاهي عموم مردم برسد كه احترام به جوامع ميزبان محلي از اولين وظايف و شرايط اوليه حركت در كوير و روستا ها ميباشد كه موظف به رعايت آن هستيم وگرنه بزودي همان جوامع محلي جلوي حركت گردشگران را خواهند گرفت.. متأسفانه عده اي از جمله همان گروه در طبيعت پلاستيك و بطري آب و بدتر از آن قوطي كنسرو را رها كرده بودند حتما ميدانيد كه پلاستيك حین گره باعث ناراحتی جوامع محلی شده بودند . حتما” همه میدانیم که پلاستیک حداقل 50 سال و فلز هم يكصد سال طول ميكشد تا جذب طبيعت گردند در نتيجه گردشگران با رعايت موارد فوق باعث كمك به زندگي بومي و احترام آنان ميشوند . که بقول آقاي دكتر كرمي استاد محيط زيست و گردشگري « باید طوري در طبيعت حركت كنيم كه وقتي برميگرديم هيچ گونه اثري جز رد پا بجا نگذاشته باشيم.». در روستاي زيباي فرح زاد امكان اجاره موتورهاي مخصوص سافاري وجود داشت البته آنهم بكمك راهنماي محلي و در همان محل مخصوص سافاري انتخاب شده در آنجا استخر پرورش ماهي از چند نوع در كنار هم و در یک استخر وجود داشت كه خود آن استخر هم جاذبه و ديدن داشت خصوصا موقع غذا دادن ، كه سعي در ربودن غذا از همديگر داشتند، و يك محل پرورش كبك از نوع سازگار با كوير و بلدرچين و از طرفي در فرح زاد اتوبوس و يا ساير وسايل نقليه نبايد وارد شود ، به همان دليل كه در بالا اشاره شد. وسايل نقليه در همان روستاي مصر باقي ميمانند و توسط چند وسيله نقليه كويري از قبیل شتر ، پس از صرف نهار در یک رستوران کاملا سنتی که از اشیائ طبیعی و … تشکیل یافته بود به روستاي مصر بازگردانده شديم . در عصر مجددا با ساير گروه هاي ديگر كه از نقاط ديگر مثل تهران ، مشهد و شاهرود ، سبزوار و حتي اصفهان آمده بودند تا بازهم غروب آقتاب را شاهد باشيم .بكنار درياچه البته محل ديگري رفتيم. براستي غروب آفتاب كوير شبيه طلوع صبح آن زيباست. گروه موسيقي سنتي همنوائي ميكردند و مضافا” ستاره هاي كوير هم ديدني است. كه استاد مومني توضيحات لازم را در مورد پيدا كردن راه در شب هنگامي كه راه را گم ميكنيم دادند كه براي همه گروه ها جالب بود. مجددا به مهمانسراي فانوس نصر آباد ( آقاي اسلامي) وارد شديم روز بسيار پر باري بود.

گروه عليرغم خستگي بسيار خشنود و راضي بودند..با صرف شام آنهم محلي تا پاسي از شب مشاعره و بيان خاطرات در كنار كرسي كه خاطرات دوران بچگي مان را ياد آوري ميكرد خيلي خوش گذشت و شب بخير براي استراحت و آغاز روز ديگر ، روز بعد چون اطاق من و استاد مومني يكي بود باهم ساعت 6 صبح به پياده روي در كوير رفتيم كه بسيار جالب و احساس نشاط و شادي به انسان دست ميدهد شايد 10 كيلومتر در صحرا از بين بوته ها ، درختچه هاي طاق و گز عبور كرديم ساعت 8 به محل اقامت مان برگشتيم صبحانه آماده بود گروه مشغول خوردن صبحانه بودند ، با سلام و صبح بخير ما هم به گروه پيوستيم سپس آماده حركت شديم ، حركت حدود 9 صبح بسمت انارك آغاز شد و ساعت 11.30 وارد شهر باستاني انارك شديم. از موزه مردم شناسي و صنايع دستي مردم منطقه بازديد كرديم كه بازهم مورد توجه گروه قرار گرفت.. پس از بازديد و گردشي در شهر و بازديد از يك دژ ديدباني در ارتفاع 200 متري كه كاملا مسلط به شهر و انارك زير نظر بود رفتيم جهت صرف نهار وارد كاروانسراي انارك كه آقاي رشیدی بازسازي كرده و بسيار زيبا ، آنرا از جنس همان طبيعت تزئين نموده بود وارد شديم قبل از ما گروه ديگري هم بودند واقعا همه چيز در اين كاروانسرا طبيعي و كامل بود حتي از جهت آبگرم و.. از سلول هاي خورشيدي بهره گرفته شده بود. غذا بازهم سنتي ولي بسيار خوشمزه و دلچسب بود. و در قسمت هاي شاه نشين جاهاي مخصوصي بود كه در آنجا چائي صرف ميشد و ساعت 4 بعد از ظهر پس از بازديد از روستای بياضه یک یکی از زیبا ترین در عین حال مستحکم ترین قلعه ساسانی که در جند طبقه و دارای 700 اطاق بوده رفتیم ولی حدود 300 اطاق آن در طی زمان از بین رفته ولی بازهم زیبا بود جالب اینکه مردم بومی در زمان حمله مغول و حتی نایب حسین راهزن و یاغی توانسته بودند خود را از گزند حملات حفظ نمایند. سپس بسمت كمپ متين آباد كاشان حركت كرديم. باران شروع شده بود. هوا سرد تر شده و از زيارتگاه آق علي عباس و محمد دو تن از برداران امام هشتم امام رضا كه براي ديدار وي وارد كوير شده و قصد زيارت برادر خود را داشتند كه بدستور مأمون خليفه نابكار و عوامل جنايتكاراو بشهادت ميرسند و در همانجا توسط مردم هوادار خاندان پيامبر و اهل بيت ظاهرا توسط بانوان بخاك سپرده ميشوند كه بعدها به زيارتگاه شیعیان تبديل ميگردد و امكان اسكان زوار هم وجود دارد و از شكوه بسيار خوبي برخودار است و انسان بعد از زيارت اين امامزاده ها احساس سبكي و نشاط ميكند. و در باران شديد و هواي نسبتا سرد وارد كمپ ميتن آباد شديم واقعا هوا سرد بود يكراست وارد سالن غذا خوري شديم متأسفانه هواي داخل سالن سرد بود و هرچه به كاركنان گفتيم كه هوا سرد است اظهار داشتند كه امكان و وسيله گرمائي وجود ندارد ، كه اين هم از ضعف اين كمپ ميباشد. البته روز بعد سیستم گرمایشی تعمیر و روبراه شد. بعد از صرف شام جهت تحويل چادرها راهنمائي شديم. اول فكر ميكرديم چادر ها سرد ميباشد و حتما سرما خواهيم خورد ولي وقتي داخل چادر شديم. چادر ها از نوع بسيار عالي و با بخاري برقي كاملا گرم شديم. و در بين چادرها قسمتي يا محلي تعبيه شده بود كه محل مخصوص برپا كردن آتش بود توسط دوستان آتش برپا شد و همگي تا پاسي از شب گذشته به دور آتش حلقه زديم و از خاطرات تجربيات مان و برنامه هاي آينده مان صحبت كرديم و تقريبا يك شب شعر و ادب بود. تا پاسي از شب بازهم دور هم گذرانديم و سپس جهت استراحت هر كس به چادر از قبل تعين شده رفتند. صبح با طلوع آقتاب و گرم شدن هوا و بانگ خروس از خواب بيدار شديم و راهي صبحانه شديم. صبحانه كامل بود و سپس با گروه وارد كوير متين آباد شديم. جالب اينكه با يك گروه ديگر آشنا شديم كه همگي آنها از دانشجويان رشته جهانگردي بودند. از ديدار همديگر و اينكه همكار بوديم خوشحال شديم و سپس گروه ها از هم جدا و هر كدام بسمت محل مورد نظر خود حركت كردند. با حدود 2 ساعت پياده روي به محل كمپ حركت كرديم و ماشين هم آماده وسايل داخل ماشين قرار گرفت و بسمت بازديد از غار نخجير دليجان راهي نراق كاشان و سپس وارد منطقه غار شديم. دهنه غار بسيار آراسته بود و با خريد بليط كه بدون هيچ تخفيفي حتي براي راهنمايان به مبلغ 5 هزار تومان خريداري و به اتفاق راهنماي غار و آقاي دكتر مومني وارد غار شديم كه واقعا زيبا و بینظیر بود و انگاه نقاشی هست و رویائی ميتوان گفت كه يكي از غارهاي زيباي ايران ميباشد كه استلاگتيت ها و استلاگميت ها و اشكال مختلفي بدليل حل شدن بعضي از قسمت هاي نرم آن و مقاومت قسمت هاي سخت باعث خلق اشكال جانوري زيبائي شبيه پرندگان و خزندگان شده بود كه واقعا دیدنی و یا انگاه در بهشت وارد شده ایم . بازديد از غار كه ميبايستي حتما قبل از ساعت 5 بعد از ظهر بيرون بيائيم حدود 1 ساعت طول كشيد و واقعا از ديدن غار همگي لذت برديم.
عده اي از مسافران بدليل اينكه چند روز تعطيلي پشت سرهم بود اعتقاد داشتند كه از ديدار غار بگذريم و به تهران برگرديم كه با ترافيك شديد بزرگراه مواجه نگرديم ولي وقتي كه از غار ديدن كردند همگي نظرشان عوض شد و بر اين اعتقاد بودند كه واقعا حيف بود اگر برميگشتيم و غار را نميديديم . تنها ايرادي كه به پيمانكار ميشد گرفت اين بود كه اولا” هيچ نوع جزوه اي در مورد اطلاعات اوليه در مورد نوع مواد تشكيل دهنده غار وجود نداشت و امكانات آن منطقه فعلا ضعيف است. و اينكه چطور شد كه اين غار كشف شده .؟ با همآهنگي خانم خادم حسيني نهار از يكي از رتسوران هاي خوب دليجان غذا را سفارشی و به محل غار آورده شده بود در ساعت 5 بعد از ظهر در رستوران محقر و كوچك آنجا كه دو برادر آنرا اداره ميكردند صرف شد. و با وجود سردي هوا و لذت ديدار غار به تهران برگشتيم و جالب اينكه اصلا هيچ ترافيكي نبود ساعت 6 حركت كرديم و ساعت 9 ميدان ونك همانجائي كه سوار شديم با يكدنيا شور و شوق و رضايت كامل و غير وصفي از هم خدا حافظي كرديم. در بين راه نظر خواهي شفاهي شد. بدون استثنا همه اعضاء گروه با تمام وجود احساس اظهار رضايت و خرسندي كردند و علاقمند بودند در ساير تورها كه راهنمايان و اساتيد هم باشند شركت كنند. تور ما با رضايت غير قابل وصفي با توشه باري از تجربه و خاطره هاي خوب به اتمام رسيد. در میان راه برای گروه با توضیحات و بیان تاریخی تمدن جیرف ( هلیل رود و دقیانوس ) و اینکه این کشف جدید ممکن است نظرات باستان شناسان را تغییر دهد ، همگی مایل بودند که در دی ماه و یا بهمن ماه از جیرفت تور ترکیبی با کویر شهداد و خود کرمان در تور 4 روزه بازدید داشته باشیم.
با تشكر فراوان و اينكه حوصله بخرج داديد ، اميدوارم از خواندن اين سفرنامه لذت ببريد..
این سفرنامه مربوط به ۲۰ آبان سال ۱۳۹۰ بوده است.
عليرضا حاجي اشرفي / راهنماي جهانگردي / , handi is : +98–9914958804 / منزل / +98-21-77719857 & work place +98—21—26404161
بدون دیدگاه