
سیف الله امینیان پژوشگر تاریخ و میراث فرهنگی
در کاشان ملاک بود و هم دست در کار تجارت داشت. اما نامی به آبشناسی به هم رسانده بود. نسب به آبشناسانی میبرد که در پشته کمآب ایران، دانش شگرفی پیدا کرده بودند.
عصایش را بر زمین می کوفت و میگفت این زمین را تا فلان اندازه بکنید تا به آب برسد. در جایی که گفته بود زمین را میکندند، در عمقی که گفته بود به آب می رسیدند.
آبشناس کاشی یک بار به دعوت قوام الملک شیرازی راهی آن دیار شد تا رد و نشان آب را در زمینهای آقای قوام به دست دهد.
آن زمان، زمان استانداری امیر ابراهیم علم در فارس بود. آشنایی و پیوند خاندانی امیر بیرجند با قوام موجب شد که امیر با آبشناس کاشی هم آشنا شود و او را به بیرجند دعوت کند.
امیر نگران بود که خشکی و کمبود آب در بیرجند راه توسعه شهر را در آینده بربندد. پس محمد علی آبشناس کاشی را به بیرجند دعوت کرد.
محمدعلی کاشانی به بیرجند آمد. دانش آبشناسی او به کار آمد و به یاری او در چندین جا در شهر و توابع آب روان شد. در بیرجند به لقب مقنی باشی نامبردار شد.
مقنی باشی خود دلبسته این شهر و دیار شد و در بیرجند ماند. در کار آب و آبشناسی ماند و در جاهای مختلف بیرجند قنات ساخت. نمونه آن قنات چاهک موسویه و اسدآباد.
چندی که در بیرجند ماند بخش هایی از املاکش در کاشان را فروخت و به بیرجند آورد.
از بینش تجاری و آموخته هایش دریافت که این دیار دورافتاده نیازمند موسسه حمل و نقل است.
پس با دو تن دیگر از دوستانش، به نام قمصری که همراه خودش از کاشان آمده بود، و جباری، از اهالی بیرجند، شرکت بار و مسافربری ثلاثه را در بیرجند دایر کرد که در سالهای آغاز به آن گاراژ مقنی باشی می گفتند.
منزلی در خیرآباد گرفت و خانواده را در آن مستقر کرد. به مرور دارای فرزندانی شد: آقا تقی کاشانی که پیشتر گزارشی از او در همین دهلیز منتشر شده، غلامرضا که بعدها شهردار بیرجند شد و گزارشی از زندگانی او تهیه کردهام، و دخترانش مریم که به همسری آقای فرجاد درآمد، فرخ لقا که همسر سرهنگ قنادان شد، و بلقیس که همسر محمد حسن اعلم شد، و او بازپسین صاحبکار دستگاه علم بود.
مقنی باشی پس از مدتی گاراژ ثلاثه را به پسر بزرگ خودش حسن کاشانی سپرد و او تا پایان عمر مدیر گاراژ بود.
گاراژ کاشانی ماجراها داشت. . .
همیشه چند کارگر هم با خود داشت که دستیارانش در کارهای فنی قنات ها بودند. همواره از روستایی به روستای دیگر می رفت و یا آب پیدا می کرد، یا قناتهای موجود را مرمت و لایروبی می کرد.
در سیر و سفرهایش به آبادیهای کوچک و بزرگ مقداری وسایل فنی هم همراه داشت که ابزار کارش بود.
از گشت و گذار در آبادی های بیرجند بسی چیزها دیده بود و خاطره هایی داشت. برخی از آن را گرد آوردهام.
مقنی باشی اواخر زندگی بیمار شد. او را به مشهد بردند. مدتی که برآمد درمانش به جایی نرسید و در همان مشهد درگذشت. او را جایی در حدود آرامگاه نادرشاه به خاک سپردند.
روزی که درگذشت، ۳۱ امرداد سال ۱۳۳۳ بود. ۱۷ تیر ۱۲۵۹ در کاشان به دنیا آمده بود. نام پدرش زینالعابدین بود و نام مادرش خورشید.
صد و چهل و سومین زادروز مقنی باشی ما گرامی باد. او سالار آب بود، در کرانه کویر ایران.
بدون دیدگاه